- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
مـرا در هــوای نـجـف آفــریـد مـرا حـق بـرای نـجـف آفـریـد ستونهای این آسمان را خودش زِ گـلـدسـتـههای نـجـف آفـریـد رُطبهای آنجـا مرا مست کرد تـو دامــادِ ایــرانـیِ مــا شــدی تو مهـمـان مـهـمـانـیِ ما شـدی به ایران صـفـا را تو آوردهای زمین پُر شد از عطر گلخانهات که بوی حسن میدهـد خانهات زِ تو بر حسین و حسن منتصب نـسـیـمی مرا سمتِ سـجـادهات سـحـر میبـرد تا سـرِ جـادهات پـــدر گـفـت تــاج ســرم آمــده تـو جـام بــلا بـا بــلا مـیزدی تـو قـالـو بـلا با رضـا میزدی زمین میشود خاک طوفان زده تو پنهـان به حـجِ خدا میروی به دنـبال جـا مـانـدهها میروی کریمی به بیتت حرامی نشست* مـرا میبَـری تـا مـلاقـات خود به سوی خـدا با منـاجـات خود بـیـا جان من سـر به راهـم نما الـهـی وَ رَبـی نـعـیـمـی نـعـیـم و نحن المُسیئونَ جُرمی جَحـیم فـقـط آمـدم با سـری سـر بـِزیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
دور و بـرش دلــدادۀ مـاهــر نــدارد از شیـعـیـانش یک نـفـر عابر ندارد مردی که فرمان میپذیرد عرش از او بالاسـرش یک خـادمِ حاضـر نـدارد تـنـهـا صـدای حـرکـت بـالِ کـبـوتـر شـور و نـوایی نیـست و ذاکـر ندارد شاعر شدم تا پَست فطرتها نگویند بیـتی به نامش نیست و شاعـر ندارد جـانـم فـدای آن امـامـی که مـزارش یـک آســتــانِ تــا ابــد دایــر نــدارد آتش به جانم میکشد هر سال، شعبان مـیـلاد آقـایـی کـه یـک زائـر نـدارد نامش علی بن الحسین است و بدانید از کـربلا جز داغ، در خاطر ندارد!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
ای اخـتـر تـابـان قـمـرت باد مـبارک ای مـادر ایـران پـسـرت بـاد مـبارک ریحـانـۀ خـیـر الـبـشـرت بـاد مبارک از خـوبتران خـوبترت باد مبارک فرزند تو بر پنج قمر نور دو عین است بـا نـام عـلـی آیـنـه روی حـسین است ای پـیـش رویـت آیـنـۀ شـمـس ولایت ای همسر و ای مـادر دو رکن هدایت امروز خـدا کرده عـلی بر تو عـنایت رویـش کـنـد از آیـنـۀ غـیب حـکـایت گل بوسه بزن بر روی این گل پسر امشب این جان حسین است که داری به بر امشب این خوبترین گل ز گلستان خلیل است این آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد جـلیل است این بر ملک و جن و بشر پیر و دلیل است بیمثل بدیل است، جمیل است، جمیل است طوبای بهشت عـلوی این ثـمر توست تـبریک که میـلاد یگـانه پسـر توست زیبا پـسـر تو پـدر هـشـت امـام است در پـنـجـم ماه آمـده و مـاهِ تـمام است این بر شهدا حامل خون است و پیام است این حجّ و زکات است و صلات است و صیام است با هـر نفـسـش نغـمـۀ تکـبـیر مبارک بر خال و خـطش آیۀ تطهـیر مبارک ای نخل وجـودت، ثمر یـوسف زهـرا ای روی تو قرصِ قـمرِ یوسف زهرا ای پـارۀ قـلب و جـگـر یوسف زهـرا ای یوسف زهرا، پـسـر یوسف زهرا گـلـبـوسـه شـیـرین دعـا بـر دهـن تـو آیـات خــدا مــوج زده در ســخـن تـو ای با سخـنت زنـده شـده جـان ولایت ای روح کـتـاب الله و ریـحـان ولایت پـیـغــامــبـر خــون شـهـیــدان ولایـت از اشک شبت سـبـز گـلـسـتان ولایت تو خـون خـدا در بـدن خـون خـدایـی فــریـاد خــروشـان تــمــام شــهـدایـی ای مرغ سحر مست مناجـات شب تو پـیـوسـتـه دعـا بـوسه نهاده به لب تو بال و پَـرِ پـروازِ دعـا تـاب و تب تو ای وحی خـدا بـال زده در طـلـب تـو وصـف تو شـده زینت آیـات شـریـفـه از متن مـنـاجـات تو داریم صحـیـفـه ای وجه تو بر وجه خـدا منظر دیگر سجـادۀ خـاکت دل شب سنـگـر دیگر ما را نـبـود غـیـر شـمـا یـاور دیـگـر برما نگـشودنـد جز این در، درِ دیگر ما در دو جهـان بـنده فـرمـان شمائـیم در مـوج بـلا دست به دامـان شمائـیم ما راست گدایی و شما راست کرامت داریم هـمـۀ عـمـر به کـوی تو اقامت ای بـر هـمـۀ مـلـک الـهـیت امـامت یک حرف ز قد قامت تو کرده قـیامت جن و بشر و حور و ملائک همگان گوش با صوت مناجات تو دادند زکف هوش رخسار تو هنگام دعا سورۀ نور است سروِ قدِ تو سبزتر از نخلۀ طور است ما را همه جا با نفست فیض حضور است بی روی تو گلزار جنان خانه گور است در دیدۀ آن بنده که پاکیزه سرشت است دامان بقیع تو بهشت است، بهشت است ای بر تو درود از نبی و از علی و آل ای سـرو قـدت وقت مناجات شده دال ای روح عبادت زده بر دور سرت بال کی مثل تو با بودن در بـنـد کُـند حال کی مثل تو در حال چهل روز اسیری در سلـسله بر سلـسله ها کرده امیـری تو حج و زکاتی و صلاتی و صیامی تو یک تـنـه در شام بـلا فـاتـح شامی در گـوشۀ ویرانه سرا عرش مـقـامی آری تو امـامی، تو امـامی، تو امامی هر چنـد که در ابـر، رخِ مـاه بگـیرد مـه چهـرهگـشایـی کند و ابـر بـمـیـرد ای جان دو عـالم، همه عالم به فدایت ای جن و بشر یکسره محتاج دعایت مـا دسـت گـشـودیـم بـه دامـان ولایت «میثم» متحـیّر که چه گوید به ثنایت ما را چه رسـد نزد شمـا مدح سرایی بهتر که گـشائـیم سـویت دست گـدایی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
بار دیگر شور و غوغایی به پاست جشن شادی در زمین و در سماست ســر زده نـــور خــداونــد مــبــیـن آمــده دنــیـــا امـــام چــهــارمــیــن شـادمـان گـشـتـه قــلـوب مـؤمـنـیـن در شـب مــیــلاد زیـن الـعــابــدیـن شـهـربـانــو گـل پـسـر آورده اسـت یک پسر هـمچون قـمر آورده است چهارمین مـنجی و روشنـگـر رسید در کــرامـت ثــانــی حـیـدر رسـیـد روح تــقـــوا و مــنـــاجــات آمـــده شـیـعـیــان را بـاب حــاجــات آمـده عـالـم هـسـتی ز نورش منجـلیست « اَینَ آل الـلـه » او دوّم عــلـیسـت پـنـجـم شـعـبـان شـب مـیـلاد اوست هر دلی امشب در عـالـم یـاد اوست چهـارمین گـل از گـلـسـتان ولاست این پـسر پـیـغـمـبر کـرب و بلاست او گـلـی از گـلـشـن پیـغـمـبـر است شـیـر مـردی از تـبـار حـیـدر است مــــادر او بــانـــوی ایـــران بـــود او ز نـسـل بــیــشـۀ شــیــران بــود جـمـله خـوبـان جهـان سـرمست او هـسـتـی عــالــم بُــوَد از هـسـت او از هـمـه مـشـکـل گـشـایـی میکـنـد هـر دلـی را کــربــلایــی مـیکــنـد هر نـگـاهـش کار عـیـسـی میکـنـد هـر گـره از کــار مــا وا مـیکــنـد ای که هـسـتـی روح تـقــوا و دعــا از کرامت کن نگـاهـی بر( رضا ) کـن نـگـاهـی از کــرم بـر ایـن گـدا بـار دیــگــر دعــوتـم کـن کــربــلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
نور عرش امشب، تنزّل کرده است در کـویر خاکیان، گـل کرده است قـدسـیـان عرض ارادت میکـنـنـد در مـدیـنـه نـور قـسـمت میکـنـند بـا طـلـوع نـــور، هــمــزاد آمــده بـاز کـن سـجــاده، ســجــاد آمــده سجـدههایش خاک را شرمنده کرد بـنـدگـیاش آسـمـان را بـنـده کـرد غم مخور داری اگر «ذنب عظیم» «یحسن العفو» است کار این کریم آنچنان در قـرب، جـای تـام داشت در نمازش رعـشه بر انـدام داشت در مـصلایـش، ز رب الـعـالـمیـن شد خـطابِ «انت زین الـعـابـدین» وقـت حـــج او مـــیــان ازدحــــام بــاز شـد راهــش بـرای اســتــلام بـاز شـد راهـش ولی بـاشد غـلـط این سـخـن در نـزد اهل مـعـرفـت چونکه در اسرار حق دردانه اوست در حقیقت، صاحب آن خانه اوست کعـبه زد از پیـش، مردم را کـنار تا به چـشـمش، قـبله گـردد آشکار تـا بـگــیــرد اعــتــبــار بـیـشــتــر بوسـههـا میزد به دست او حجـر تـا نـمـایـد در مــقـامـش احــتــرام ایـسـتـاد آنـجــا بـه روی پـا مـقــام تـا بگـیـرد در بـغـل او را مـطاف خواست دیوار حرم، گیرد شکاف کاش من هـم حـنجـر حـق میشدم کاش که من هم «فرزدق» میشدم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سپهـر عشق و وفـا جـلـوۀ دگر دارد میان آن هـمه انـجـم یکی قـمـر دارد نسیـم شـهـر مدیـنـه نـویـد داده به ما که باغ سـبـز ولایت گـلـی دگر دارد بیا به سوی مدینه رویم کز ره شوق نسیم عشق به هرکوچهاش گذر دارد خبردهید به زهرا که امشب از جنّت بیا مدیـنـه حـسـینت کنون پـسر دارد رسیـد سید سـجـاد و بـهـر خدمت او لـباس بـنـدگـیـش را فـلـک ببـر دارد خـدا به او لقب زین العـابدین بخـشید ز سجدههای طویلی که در سحر دارد به خاک پاک مدینه به جای جشن عزاست شب ولادت او شیـعـه چـشم تر دارد بـیـا و دامـن او را به الـتـجـا گـیـریم که حق همیشه و هرجا بر او نظر دارد کجا رود ز در او به درگـهـی دیگـر هرآن که شمّهای از جود او خبر دارد به جان فاطمه او را دهم قسم که دعا به این قسم به خود او قـسم اثر دارد به هرکه مینگـرم درشب ولادت او هوای روضۀ پـاک ورا به سر دارد بگو به خلق «وفایی» محب او از مهر به بحر سینۀ خود بهـترین گهر دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد زمین خرّم تر و زیباتر از خلد برین آمد جهان بر خود بناز امشب که یار نازنین آمد عبادت چشم تو روشن که زین العابدین آمد ملک خندان، فضا روشن، دل اهل ولا روشن همه ارض و سما روشن همه ملک خدا روشن که امشب شهربانو شهریار عالم آورده خدای ذوالمنن شمس ولایت را قمر داده درخت طور سینای امامت را ثمر داده یم صبر و رضا و زهد و عصمت را گهر داده سخن بی پرده گویم حقّ به ثارالله پسر داده قیامت قدّ و بالایش، دعا مشتاق لب هایش جمال الله، سیمایش پدر محـو تـماشایش تو گویی آمنه امشب رسول اکرم آورده علی، زهرا، محمّد را فروغ هر دو عین است این پناه انس و جان فرمانروای عالمین است این عبادت را اطاعت را دعا را زیب و زین است این فروغ دیدۀ زهرا علیّ بن الحسین است این خرد شاگرد تعلیمش کرم مشتاق تکریمش قَدَر مسئول تصمیمش قضا خیزد به تعظیمش سخاوت، جود، پیش بذل دست او کم آورده الا ای بانوی ایران زمین خیرالبشر زادی امیرالمؤمنین است این و یا پیغامبر زادی یمِ عصمت! تو بر فلک نجات امشب گهر زادی پسر زادی نه، بلکه آفرینش را پدر زادی تعالی الله از خُویش، سلام الله بر رویش لسان الله ثناگویش شود دل زنده در کویش به حقّ دامان تو بهتر زپور مریم آورده نظام آفـرینـش بین و نظم و قـادر مـنّان پی هم آفتاب و ماه و اختر گشت نور افشان پدرسوّم، عمو چارم، پسر در پنجم شعبان عجب نبود گر از بابا بگیرد دل ببخشد جان رخش جنّت، لبش کوثر، کفش دریا، قدش محشر ز سر تا پا زپا تا سر محمّد، مجتبی، حیدر ز هر دم بر هزاران عیسی مریم دم آورده کند کار مسیحا با دعا لب های شیرینش گرفته آسمان دست دعا در پای آمیـنش ثبات و صبر و ایمان و عبادت روح آئینش ندیده است و نبیند جز خدا چشم خدابینش رُخش ریحانة الزّهرا دلش صحرای عاشورا قیامش محشر کبری کلامش خطبۀ غرّا دل مـوسی، دم عـیسی جلال آدم آورده صیحفیه بحرِ دُرّ از لعل لبهای گهر زایش مناجات و دعا و ذکر حقّ مشتاق آوایش امیر شام گـردیده حـقـیر نطـق زیـبایش غل و زنجیرها گرم دعا با کلّ اعضایش لبش را نطق موسایی دمش را فیض عیسایی دلش چون نوح، دریایی رخش یوسف به زیبایی هر آنچه انبـیا دارند هـمره با هم آورده نیاید مدحش از صدها فرزدق ها و دعبلها گشاید بندهاش با یک دعا از خلق، مشکلها مقرّ دولت عشقش نه در گِل بلکه در دلها چهل منزل عروجش با خدا در طَیِّ منزلها چهها آن مقتدا دیده به هر منزل خدا دیده فـروغ ابـتـدا دیـده سـر از تن جـدا دیده لــوای فـتـح آل الله از شــام غــم آورده هزاران زادۀ عبد الملک خوار و حقیر او حجر، زمزم، صفا، مروه، حرم، یکسر اسیر او همه حجّـاج بیت الله گدای او، فـقـیر او ز کعبه می رود بر عرش بانگ یا مُجیر او کلید کعبه لبخندش، مقام و حجر پابندش خدا و خلق خرسندش، به لب ذکر خداوندش زاشگ دیده زمزمها برای زمزم آورده نه تنها از نماز، از صبر عاشورای او بشنو دعای دلـنـشین، پـند بشر آرای او بشنو نـوای آتـشـین و خـطبۀ غرّای او بشـنو قـیام شام شوم و محشر کبرای او بشنو ولایش دین و ایمانم، حدیثش خوشتر از جانم صراطش حشر و میزانم دعایش روح و ریحانم به وصفش میوۀ نایاب نخل «میثم» آورده
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
به دنیا آمـدى تا مـطلـبى دیگـر بیامـوزم من از رفـتـار تو الله را اکـبر بـیـامـوزم کلاس درس شد سجادهات، من روز میلادت نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم بریزم دور این ناعلم ها را و منِ خود را بدون واسـطه از ساقـى کـوثـر بیامـوزم سر شب در تَعَلُّم سر به مهر کربلا بگذار سحر بردار سر از سجده تا از سر بیاموزم دعا در حق دشمن کردن و با دوست سر کردن مرام شیعـه را در سطح بالاتـر بیاموزم زبان تـائـبـین و خائـفـین را پـانزده گـانه به هنگام دعا از چهارمین حیدر بیاموزم طریق روضه خواندن را ز تو آموختم، اما طریق نـوکرى را باید از قـنبر بیاموزم دعا را از ابوحمزه، مکارم را از اخلاقت تجافى جهان را از همین منظر بیاموزم هر آن چیزى که میبینم دلیلش کربلا باشد اگر چیزى میآموزم به چشم تر بیاموزم فرات مست را از چشم، تل را از سر شانه ته گـودال را از گـودى حـنجـر بیاموزم و مصداق شنیدن کى بود مانند دیـدن را بخوانم زندگیت را، مگـر بهـتر بیامـوزم اگر دیدم گلوى غنچهاى رد میشود از تیغ شبـیه تو گـریز بر على اصغـر بـیاموزم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
امشب قشنگترین شب لیلایی خداست جـشن تـولـد گـل زهـرایی خـداست باشد سرشت او ز تجلای نـور حق زیـبا تـرین تجـسّم زیـبـایی خـداست تقوا و زهد و معرفت او زبان زد است او بهـترین نمـونۀ شیـدایی خـداست وقتی تمام هستی سالار زینب است معلوم میشود همه دارایی خداست آئـیــنــۀ تـمــام نــمــای خــدا شــده روح دعـای ما سـر سجـادههـا شده ای منتهای غایت ما بیکـران تویی محبوب قلب فـاطـمۀ مهـربان تویی روزیِّ ما ز دست کریمانۀ شماست روزی ده تـمام زمین و زمان تویی ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا بعد از حـسین دلبر دلداده گان تویی این افتخار ماست که فامیل تان شدیم پس شاهـزادۀ هـمه ایـرانـیان تـویی دلــداهایـم و مـنـتـظــر دلـبـری تـان یک روز هم بـیا وطـن مـادری تان رزق تـمـام عـالـمـیان در دعای تو ما زنـدهایـم به برکـت یا ربـنـای تو روح الامین گدای در خانۀ شماست از آن زمان که گشته دلش آشنای تو بر روی گونۀ تو مَلک بوسه میزند دل میبرد تبـسّمت از عـمههای تو آقا چـقـدر شبـیه عـموجان تان شدی جـان جهان فـدای تو و بچههای تو بعـد از عـلـیِّ اکـبـر آقـا تو ارشـدی ای دومین علی حسینی خوش آمدی ای روضه خوان اول کرببلا بخوان ای غصه دار حضرت خون خدا بخوان از تشنگی و قحطی آب و عطش بگو از شدّت گـرسنـگـی بچـهها بخوان از آن غروب روز ده سال شصت و یک آتش کشیدن حرم و خـیمهها بخوان از داغ های داغ دل عـمه جـان مان هجده سر سوار شده بر نیزهها بخوان این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست از پاره پاره پیکر و چند بوریا بخوان از هرکجا بخوان ولی آقای روضه خوان از کـوچـۀ یـهـودی شام بـلا نخوان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
صبحدم برج شرف را آفـتابی دیگر آمد آفـتابـی کـآفـتاب صبح را روشنگـر آمد بحر دین را بحر دین را گوهر آمد گوهر آمد کشتی توحید را در موج طوفان لنگر آمد چارمین فرمانروای ملک حیّ داور آمد چرخ گردون شرف را محور آمد محور آمد جلـوۀ حُـسن خـداوند مبـیـن بـادا مبارک لالـۀ لـبخـنـد جـبـریل امیـن بـادا مبارک آسـمان وحی بر اهـل زمین بادا مبارک در نگاه اهل حقّ حقّ الیقین بادا مبارک لـیـلـۀ میـلاد زین العـابـدیـن بادا مبارک سالکان راه حـق را رهـبر آمد رهبر آمد آمد آن ماهی که صد خورشید شد مات جمالش قامت گردون خم از سنگینی کوه جلالش آنچه میخوانی دعا دُرّیست از بحر کمالش حال بخشد بر نماز و بر دعا از شور و حالش انت زین العابدین از خالق هستی مدالش ساجدین را ساجدین را سرور آمد سرور آمد خلق عـالم گوش با یاد لبـش بهـر پـیامی چرخ را سر بر قدومش تا کند کسب مقامی ماه را رو بر بقیعش در پی عرض سلامی اسمعی را بر درش فخر غلامی بر غلامی خوش بحال آنکه دارد همچو آن مولا امامی طالعش از مهر گردون برتر آمد برتر آمد بوسه گاه یوسف زهرا لب و دست و دهانش از ولادت تا شهادت ذکر حق ورد زبانش زینب کبری گرفته در بغل مانند جانـش دم به دم سیر الی الله از مکان تا لا مکانش عرش رحمان قلب مؤمن دوش بابا آشیانش همچو جان جان جهان را در برآمد در بر آمد عابدان خوانند زین العابدین مولای دینش عارفان خوانند در عالم امام العارفـینـش عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش خوب رویان جهان محو جمال نازنیـنش بذل حق در آستانش دست حق در آستینش بیکسان را بیکسان را یاور آمد یاور آمد دل ز عشق یـار شد بیت الحـرام الله اکبر ریخـت از شادی بهم نظـم نظام الله اکبر یک پسر این قدر، این جاه، این مقام، الله اکبر این جلال، این مرتبت، این احترام، الله اکبر پـنج شعـبـان جـلـوه گر ماه تمام الله اکبر حُسن غیب کبریا را منظر آمد منظر آمد کـیـستم من سائل کـوی علیّ ابن الحسینم سائـل کو، عـاشق روی علیّ ابن الحسینم عـاشـق دلبـستۀ مـوی عـلیّ ابن الحـسینم بستـۀ مو تـشنـۀ جوی عـلیّ ابن الحـسینم تشنۀ جو منقـبت گوی عـلیّ ابن الحـسینم در ثنایش از بیانم گـوهر آمد گوهـر آمد بیطنین خطبهاش نخل شهادت بر ندارد بیقـیـامـش پـیکر آزاد مردی سـر ندارد بیتـولاّیـش هُمای قـاف ایـمـان پَر ندارد بیدعای او عبادت روح در پیکر ندارد بیفروغش کس چراغی در وصف محشر ندارد صاحب انـوار حُـسن داور آمد داور آمد در اسارت سیر معراج اللّهی آغاز کرده در میـان سلـسله بیسلـسله پـرواز کرده با دو دست بسته بند از پای قرآن باز کرده و ز کلام دلنشین همچون علی اعجاز کرده گوشۀ ویرانه بر مُلک دو گیتی ناز کرده با قیامش شام صبح محشر آمد محشر آمد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام
به دفـتر قـلـم شعـر تر میگذارد سپس قـافـیه را شکـر میگـذارد بیا امشبی را سر از سجده بردار که سجـاده پـای تو سر میگذارد علی هستی، الحق که حیدر نمایی تـویـی سـاقـی چـهـارم خـانـواده مـنـم تـشـنــۀ جـام لـبـریـز بــاده عـزیز حـسیـنی عـزیـز خـدایـی تو دریا و سرچشمۀ هر چه رودی زلالی طهوری به رنگ شهودی پیام آور عشق و مهر و رهایی!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
خـدایِ عالیِ اعـلی ندارد از تو عـالیتر ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالیتر عـلـیُّ حُـبُـهُ جُـنَّـه قـسیـم الـنـار والجَـنَّـه به حـمـدِالله وَالـمِنَّـه ولیالله ست والیتر اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک میروبد نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالیتر اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم که از قـالـیچۀ تبـریز میگـردیم قـالیتر در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب ببین بابا چه میبخشد گداها را گداها را لبِ گهوارهاش پروانهای بی تاب اگر دیدید بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را: که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست میدارد میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را ببین که میبَرد امشب تبسمهای زیبایش دلِ مادر بزرگش را دلِ اولادِ سلمان را بـرایت لافـتـی الا عـلـی میآیـد از بـالا اگر سربند یا زهرا ببـندی رویِ پیـشانی هزار، اللهاکبر را به بازویِ تو میخوانند که با شمشیر میگردی علیِّ اکـبرِ ثـانی عـلـیِ اکـبـرِ ثـانی نه تو بـالاتـر از آنـی تو عباسی نه اینهم نه، که طوفانتر زِ طوفانی قنوتت را که میدیدند خواهرها میگفتند امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا تو سیسال است میگریی چرا پیراهنش بردند؟ تو سیسال است میسوزی زِ لبخندِ سنان آقا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
راز و نـیـازِ امــشـبـم تـأثــیـر دارد وَالـلـه دیـدارِ عـلـی تـکـبــیــر دارد زیـباتر از زیباتر از زیـباست آری کامَش که با گـلـبوسۀ ارباب وا شد ذکرِ لبِ کـرب و بلا شکرِ خـدا شد خَم شد که بُگْذارد دو دیده زیرِ پایش لبخـنـدِ او شـد باعـثِ لبخـنـدِ ارباب نامَش شده حَک رویِ بازوبندِ ارباب او در شجاعت مثلِ حیدر بینظیر است شد سـایهای رویِ سَرَم … الحمدالله شد بـرگِ بُـردِ محشرم… الحـمدالله او آمـده تا عـاشـقی مـعـنـا بـگـیـرد دارم شبِ مـیـلادِ او حـال و هـوایی گاهـی بَقـیـعَـم گاه گاهی کـربـلایـی تیرِ خلاصِ قاضی الحاجات برگرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
پنجـم مـاه، مـه چاردهی جـلـوه گر است که ز خورشید فروزنده، فروزنده تر است شهربـانو که جهان محو جـلالـش گـشته پسری زاده که بر خلق دو عالم پدر است چه پسر ثانی حیدر چه پسر جـان حسین چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است پسری رشک ملک یا ملـکی فـوق بـشر هم از این پاک تر است و هم از آن خوبتر است این پسر کیست علی بن حسین بن علیست که حسین بن علی نیز از او مفتخر است خـبـر از لـیــلـۀ مـیــلاد امــامــی دادنــد که زاسرار همه خلق جهان با خبر است این چراغی است که در دست حسین بن علی همه دم نورفشان و همه جا جـلوه گر است این پسر آن یم فیضی است که هر قطرۀ آن ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است این سپهری است که هر اختر تابندۀ آن مشعل دیـدۀ نـورانی شمس و قـمـر است این خلیلی است که در صفحۀ بتخانۀ شام بازویش بت شکن و خطبۀ نابش تبر است این همان عبد خدا شوکت احمد سیماست که عبادات وی از طاعت کونین، سر است این اسیری است که آزادی، افتاده به پاش این شهیدی است، که نخل شهدا را ثمر است بـه حـسیـن بن عـلـی سـیّـد احـرار قـسـم این علی بن حسین است و حسینی دگر است این بود زمزم و مسعی و صفا و مـروه این منا و عرفات است و مقام و حجر است همه گلهای نبی گشت خزان و پس از آن هر چه دادند به شیعه همه از این شجر است یـار او بـاش که عـالـم همه یار تو شوند مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است اوست معصوم ششم حجّت چارم، سجّاد که به خاک قدمش سجدۀ اهل نظر است از چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا میدانـد بسته در سلسلهاش پای قضا و قدر است چشم دوزد به نماز شب او شب، هر شب گوش در پای دعای سحر او سحر است به دعـای شب و اشک سحر او سوگـنـد که نماز از نفسش معتبر و مفتخر است نرگس دیده و سرو قـد و مـرآت جـمـال هـمـه تـصویـر خـدای احـد دادگـر است به خـدا طاعـت کـونـیـن و نـماز ثـقـلـین بی ولایش همه در حشر هبا و هدر است گر به صد مهر دهی ذرّهای از مهر ورا به خداوند قسم بیع و شرائت ضرر است جـدّ او خـتـم رُسُـل مـام گـرامـی زهــرا سه وصی را پسر و هفت ولی را پدر است او که بـاران به تـمـنّـای غـلامـش بـارد او که بر ابر به فرمان خدا راهبر است او که با تـیغ زبـان معـجـز حـیـدر دارد او که سـر تا قـدم آئـیـنۀ پـیـغـامـبر است او که چون فاطمه در عزّّت و در قدر و شرف او که در شور، شبیر و به شجاعت شبر است عـاجــز از یـافـتـن رتـبـۀ والاش مـلـک لال از گفتن اوصاف کـمالش بشر است من کجـا منـقـبـت حـضرت سـجّـاد کجـا ذرّه از وسعت خورشید کجا با خبر است؟ جنّت از روضۀ جود و کرمش دسته گلی دوزخ از آتش خشم و غضبش یک شرر است بـوسـه بـر سـلـسـلــۀ گـردن او بـایـد زد که به هر حلقه دو صد آیت فتح و ظفر است شام، ویـرانۀ شام و چه در آغوش حسین این امامی است که روح القدسش خاک در است نخل میثم که همه سبز به فیض دم اوست به ولای عـلـی و آل عـلـی بـارور است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
خوب شد، ایران ما یک سهم از زهرا گرفت خوب شد یک زن، میان خاندانت جا گرفت لطف کرده فاطمه، ما را حساب آورده است خوب شد این دفعه این عرض دعای ما گرفت ما حساب کار خود را از ازل پس دادهایم اینچنین بوده که چشم مادرت ما را گرفت شهر بانـوی قـبـیـلـه، شد کـنـیز فـاطـمه مثل مروارید بود و رزق از دریا گرفت در هیاهوی دو رنگی عـرب های حجاز پرچـم ایرانـیان را مـادرت بـالا گـرفـت حامل نـور«امامت» بود، بانـوی حسین تا به دنیا آمدی، تـبریک از مـولا گرفت خـاک پـایت سـرمـۀ چـشم تمام قـدسـیان آفـریـنـش با قـدوم پاک تو «معنا» گرفت زینت سجـده تویی، زین العـبـاد عـالـمی با نماز تو، «عبادت» جلوهای زیبا گرفت بشکند دست کسی که پیش چشمان ترت زیور از گوش یتیمان، شام عاشورا گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
مرغ دل باز هم غزل خوان شد پنجـمین روزِ ماه شعـبـان شد دو سه روزی به کربلا رفت و حال آمـد دخـیـل سلـطـان شد اول آمـد ســراغ خـانـۀ او ... هرکسی از ازل مـسلـمان شد هر که سجده نکرده بر درِ او آخر از مسلکش پـشیـمان شد پینه بسته است روی پیشانیش سـیـد الـسـاجـدیـن دوران شـد آنقدَر کیسه روی دوش گرفت نیـمه شب ها گـدا فـراوان شد از ابـوحـمــزههــای او بــوده نفْس بیمار اگر که درمان شد امشب آمـد گـلی به عـالـم که مــایـــۀ آبــروی ایــران شــد کـاش بـیـنـم بـقـیــع او مـثــل بـارِگــاه شــه خــراســان شـد کار او بود اگر که چـشـمانـم چشمه گردید و پُر زِ باران شد اصلا از گریههای هرشب اوست که به روی لبم حسین جان شد تـا چـهـل ســال آب را دیـد و روضه خوان گلوی عطشان شد تا چهـل سال اگر ذبـیحی دید مـشـکــلــش آب دادن آن شـد تا که چشمش به شیرخوار افتاد یـاد طـفـل ربـاب گـریـان شد گـریههای محـرمـم از اوست شال مشکی و پرچمم از اوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای خوشا صبحدم و روی نکوی گل سرخ ای خوشا مستی و صهبای سبوی گل سرخ ای خوشا اهل دل و اهل مناجات سحر چشم چون باز نمایید به روی گل سرخ نـیـت آن گـل شـبـنـم زده را مـیدانـی؟ درس تطهیر دهد آب وضوی گل سرخ مـدعـی لاف زد و هـیچ نـفـهـمـید چـرا بلبل دلشدۀ مست است ز بوی گل سرخ چشم دل باز کن و گوشۀ محـشر بنگـر نافله خواندن عشاق به سوی گـل سرخ این گل سرخ که دل با غم عشقش شاد است پسر حضرت عشق است همان سجاد است او همان غنچۀ عشق و گل دلخواه دعاست او همان سالک و رهپوی گذرگاه دعاست پُر تلاطم دلش از واقعۀ کرب و بلاست پر ترنّم لبش از زمـزمـه و آه دعـاست نور او جلوه نما در همۀ ارض و سماست شمس رخشان ولایت بود و ماه دعاست اولین درس دبـستان صحـیـفه این است رستـگـاری بشر در گـذر راه دعـاست پدرش خون خداوند و خودش عشق خداست پدرش شاه شهید است و خودش شاه دعاست خـیـز از جا و بیا عـیـدی مـیـلاد بگـیر کربلا و نجـف از حضرت سجاد بگـیر شب قدر است عجب موی سیاهی دارد! دل حـق برده عجب برق نگـاهی دارد! وه چه دشمن شکن است اشک شبانگاهی او اشک سرباز وی است، وه چه سپاهی دارد! دستـگـیـر دل افـتـاده به چاه گـنـه است چه غمی آنکه چنین پشت و پناهی دارد هر که شد خـادم او اذن دو عـالـم دارد هر که شد سائل او منصب شاهی دارد آنکه شد نـوکـر سجـاد به مـیـزان جـزا چه حساب و چه کتاب و چه گناهی دارد؟ ما که دیـوانـۀ عـشـقـیـم و ز غـم آزادیم بـنـدهایـم و همه در ذکـر هـوالسـجـادیـم بـشـریت به تو مـرهـون، پـسـر ثـارالله مـعـنـویت به تو مـدیـون، پـسـر ثـارالله لـیلی کـرب و بـلایـی دل عـشاق تـویی همه دلـهـا به تو مجـنـون، پـسر ثـارالله هر که غافل ز تو و عشق تو شد سود نکرد شـده بـییـاد تو مـغـبـون، پـسـر ثـارالله هر که در راه زیارت بدهد جان، زده است جرعهای زآن لب میگـون، پسر ثارالله در مـصیـبـات تـو و عـمـۀ تو جـا دارد دل مـهـدی بـشود خـون، پـسـر ثــارالله ما ز درگـاه تو تـاثـیـر دعـا میخـواهیم فـرج مـنـتــقـم آل عـبــا مـیخــواهــیــم تو همانی که خودت اوج دعـا را دیدی زیر شمـشیر شیـاطین تو خـدا را دیدی چشم تو چشم خدایی است که در اوج عطش سـر نـیـزه سـر پــاک شـهـدا را دیــدی سوخت قلب تو از آن لحظه که در بارش تیر دست و مشک و علم شاه وفـا را دیدی بـیـن مـقـتـل گـل گـلـزار بـقـا را دیـدی بـیـن آتـش حـــرم آل عــبــا را دیـــدی در کــنـار بــدن بــیســر شــاه شــهــدا مــو پــریـشـانـی اُمُّ الـنـجــبـا را دیــدی حق همین بود که جان سوختۀ تب بودی زائـر روی کـتک خـوردۀ زینب بودی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
نذر تو کردم دلم را، مولای من! بار دیگر از کوچه باغ دل من، ای روح آیینه بگذر امروز، روز بهشت است، عطر تو میبارد از عرش از عطر ناب حضورت، شد آفرینش معطر هستی ز نورت جوان شد، خورشید در آسمان شد شد فجر صادق شکوفا، شب شد ز نور تو پرپر رفت از جهان بوی پاییز، آمد بهاری دل انگیز در ذهن خاک سترون، شد باغ مینو مصور ما را اجابت کن ای عشق، ای قبله گاه ملایک! ما را اجابت کن ای عشق، سجاد، نور مطهر تبریک یاران سحر شد، خورشید دین جلوه گر شد نور خدا منتشر شد، در این جهان بار دیگر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای شـکـوه فـرازهـای دعـا نغمۀ عـرشی و صدای دعا دست من را بگیر از عَرشَت بنـده بنـواز، ای خـدای دعا بـنـدهای را کـه دور افـتـاده بـنـمـا امـشـب آشـنـای دعـا من دخـیـل دعـای تـو هـستـم بــنــدۀ ربّــنــای تـو هـسـتــم دلی امشب به خاک پات افتاد شـشـمـین دلـبر خـدا سـجاد یـا عـلـیِّ بـن سـیـد الـشـهـدا شد زِ ذکرت دلم حسین آباد مینـویسم اسیـر یـعـنی من کـه شــدم بـا تـعـلّـقـت آزاد نـوکـر خـانه زاد نام من است عـبدِ زین العـباد نـام من است بـارش رحـمـت خـدایـی تو دلـخـوشـی دل گــدایــی تـو سینۀ تو اگرچه پُر درد است به جـراحـات دل دوایـی تو در اسارت اگر که باشی، باز به کـرم کـردن آشـنـایی تـو گنج العرش است زیر پاهایت رحـمـت واسعـه است بابـایت ما به دستـان تو مسلـمـانـیم از تـبـار شـما و سـلـمـانـیـم شهـربانـوی ماست مادر تو ما تو را خویشِ خویش میدانیم بس که ما عاشق علی هستیم مـیـزبـان شـه خــراسـانـیــم نه فقط قلب ما سرای شماست کـلِّ ایـران ما بـرای شمـاست شب میلادت ای سلالۀ نور مست ذکر علی شدیم، چه جور نورت ای آفتاب مشرقِ مِی از دلِ خستهام چو کرد عبور یـادم آمد فـروغِ رویِ تو و آن تجلّی و آن زمان حضور گـفـتـم این مـاه عـالـم ذَر بود که ازل از رخـش منـوَّر بود گـفـتـم این مـاه آمـده تـا مـا برسیم از مسیـر او به خـدا آمــده دومـیـن عـلـی مـن و عـــلــی خــانــوادۀ زهـــرا سفرۀ شیعگی چه با نمک است با عـلـی های سـیـدالـشُّـهـدا پسرانش هـمـه عـلـی هـستـند اســدُالله مــنـجـلـی هــسـتـنــد علی اکبرش چه غوغاییست چه قَدَر هیبتش تماشائـیست از علی اصغرش چه گویم، چون او خودش وقت رزم، زهراییست علی اوسطش سپهر دعاست کار وی چون خداش یکتاییست حضرت زین العابدین است او با غمی جانگداز عجین است او او سـتـم دیــده و بــلا دیــده کـوفه و شام و کـربـلا دیده دیده بر نی سر حسین و سپس خـنــدۀ نـیــزه دار را دیــده سر بـازار دور عـمّـۀ خود چـقـدر چـشـم بیحـیـا دیـده دور او حرف ناصواب زدند لـب به پـیـمـانۀ شـراب زدند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای که خورشید جمالت پرتو افشانی کند عـالمی را جـلوهات زیبا و نـورانی کند تو همان خورشید تقوائی که عرش و فرش را از فروغ و جلوۀ تو حق چراغـانی کند جای دارد رهگذارت را ز گلهای بهشت جبـرئیل از عـالـم بالا گـل افـشانی کـند ای بهشتی رو عجب نبود اگر رضوان خُلد از جنان گرد سرت اسپـند گـردانی کند میزند لبخند بر رویت حـسین بن عـلی تا تـمـاشـا در رخت آیـات قـرآنـی کـنـد امشب از یمن قـدوم با شکوه تو حـسین هرکجا سائل بود دعوت به مهمانی کند زیـنت عُـبّادی و شایـسـته بـاشد تا خـدا نام زین العـابدین را بر تو ارزانـی کند شب همه شب بردعا و نغمهات مرغ سحر گوش جان را میسپارد تا غزلخوانی کند سر زند ازچشم تو تا عرش یک رنگین کمان هر زمانی دیدهات را اشک بارانی کند هیچ کس را با چنین تقـوا ندیدم غیر تو سجدههای خویش را اینقدر طولانی کند ای شهید زنده جز تو کیست بعد از کربلا تا از این گلشن به اشک خود نگهبانی کند شمع جـمع محـفـلِ امـروز مائی و ز ما غیر تو فردا چه کس رفع پریشانی کند کوثر توفـیـق میخـواهد ز درگـاه خـدا تا «وفائی» در مـدیح تو ثـنا خوانی کند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
وقـتی که فـروغ ازلی دیـدن داشت انـوار خـداونـد جـلـی دیـدن داشـت بـا دیـدن فـرزنـد عـزیـزش سـجّـاد لبخـند حسین بن عـلـی دیـدن داشت ************* شادی و طرب به دست غم بند زده است دل را به سرور و عشق پیوند زده است دیدند زمین و آسمان نـورانی است گفـتند مگر حسین لبخـنـد زده است ************* مـحـبـوب حـریـم حـق تـعـالـی آمـد تـفــسـیـر گـر نـــور و تـجّــلا آمــد درفصل شکفتنش سروشی میگفت سـجـاده نـشـیـن عــرش اعـلا آمــد
: امتیاز
|